בوسـتـتــــ בآرم
عاشقانه هـــــــــــــــــــــــای یک پســـــــــر عاشقــــــ
شراب خواستم... گفت : " ممنوع است " آغوش خواستم... گفت : " ممنوع است" بوسه خواستم... گفت : " ممنوع است " نگاه خواستم... گفت: " ممنوع است " نفس خواستم... گفت : "ممنوع است " هه حـــــــــــــــــــــــالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد و با هر چـــه بوســـــــه ، سنــــــــگ ســــــــرد مـــــــــــزارم را و چه ناسزاوارعکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در شنبه 21 دی 1392
ساعت
15:13 توسط ali